بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 37
شخصیت بزرگ جهان تشیع، شیخ مفید، ضمن بحث درباره صوفیه و غلات، در مورد حلّاجیه که از اصحاب تصوف اند چنین می فرمایند :
« و ایشان اصحاب اباحه و قائل شدن به حلول هستند و حلاج (سید بن منصور حلاج) مخصوص به اظهار تشیع و اگر چه ظاهر امرش تصوف بود و از جماعت حلاجیه قومی اند مُلحد و زندیق، و به وهم می اندازند که ایشان تقویت می کنند هر گروهی را به دین ایشان و ادّعا می نمایند از برای حلاج، باطل هایی چند را و جاری می باشند در این باب مجرای مجوس و ادعا نمودن ایشان از برای زردشت معجزات را و جاری اند مجرای نصاری نزدیکترند به سوی عمل نمودن به عبادات از ایشان، و ایشان دورترند از شریعتها و عمل نمودن به آنها از نصاری و مجوس ».
(حواشی شیخ مفید بر اعتقادات صدوق، ص121 و 122)
همانطور که می بینید این عالم بزرگوار به چند نکته دقیق اشاره فرمودند : یکی اینکه حلاجیه (که در حال حاضر، طرفداران وی مخصوصا فرقه گنابادیه و دیگر فرق صوفیه به شمار می روند) را مورد طعن قرار داده و مذمت کرده است. دیگر اینکه همانند آنچه در روایات ذکر شده که صوفیه مجوس و نصاری این امت اند، این عالم بزرگوار هم به این نکته التفات نموده که خود این مطلب، تایید و صحّه گذاشتن بر روایات مذمت صوفیه می باشد.
دیدگاه شیخ حرّ عامِلی قدّس سرّه
محدث عالی مقام، شیخ حرّ عاملی درباره ابطال تصوف و بطلان آن چنین می نویسد : « أجماع الشیعة الامامیة و اطباق جمیع الطائفة الاثنی عشریة علی بطلان التصوّف و الرّد علی الصوفیة من زمن النبی _صلی الله علیه وآله_ إلی قریب من هذا الزمان و ما زالوا ینکرون علیه تبعا لائمّتهم فی ذلک. »
(اثنی عشریه شیخ حر عاملی، ص44) و (خیراتیه جلد1 ص37)
ترجمه : « شیعه امامیه و همه طائفه اثنی عشریه اجماع داشته اند بر بطلان مذهب تصوف و ردّ بر صوفیه از زمان پیغمبر اسلام _صلی الله علیه وآله_تا زمان حاضر و همواره شیعیان اهل بیت به تبعیّت از امامان معصوم خود، در پی انکار صوفیه بوده اند. »
ایشان در جای دیگر می فرماید : « و جمیع الشیعة انکروهم (ای الصوفیه) و نقلوا عن ائمّتهم احادیث کثیرة فی مذمّتهم و صنّف العلماء الشیعة کُتُباً کثیرة فی ردّهم و کُفرهم منها کتاب الشیخ المفید فی الردّ علی أصحاب الحلاّج و ذکر فیه انّ الصوفیه فی الأصل فرقتان : حلولیه، اتّحادیه. »
(اثنی عشریه، ص53)
ترجمه : « تمام شیعیان، فرقه های صوفیه را انکار نموده اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده اند و علمای شیعه کتابهای بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده اند که از آن جمله کتاب شیخ مفید در ردّ اصحاب حلاج است که در آن آمده است : صوفیه در اصل دو فرقه ی : حلولیه و اتحادیه می باشند.»
دیدگاه فیض کاشانی قدّس سرّه
دانشمند برجسته شیعه مرحوم فیض کاشانی در آثار خود به شدّت با فرق صوفیه مخالفت نموده است با اینکه سعی و تلاش صوفیه بر آن است که او را از علمای صوفیه معرفی نمایند، ولی سخنان فیض کاشانی در تألیفاتش، مویّد مخالفت وی با صوفیه است که برای نمونه به سخنانی از وی در این زمینه اشاره می نماییم :
وی در یکی از کتب خود این چنین می نویسد :
« و لیتهم قنعوا بمجرد الدّعوی، و لم یأتوا بالبدع الشّنعاء، من رفعهم الاصوات بکلمة التوحید، و إظهارهم المواجید و التّغنی بالاشعار فی اثناء الاذکار، و التّواجد بالسماع، و استمالة الابصار و الاسماع، و الاتیان بالشّهیق و النهیق و الرّقص و التّصفیق و الهبوط و السقوط فیصرع أحدهم فی رتقة و رقصه مفتوناً، و یرمی نفسه بین القوم مجنوناً یضیع هذا بیمینه، و یلطم هذا بشماله، و یسکر أنف هذا بکتفه و یده، و یدق ضلع هذا بجملة جسده و یبصق علی وجه هذا فیتبرّک بریقة، و یعانق الغلام بروائه و بریقة. و ربّما یدعی احدهم من الاخبار بالغیب و الکرامات ما لایدعیه نبیٌّ مقرّب مع جهله بما یجب علیه من احکام الشّرع و الادب یزدحم علیه الجمع، و یلقون الیه السّمع و ربّما یخرون له سجوداً کانّهم اتّخذوه معبوداً یقبلون یدیه، و یتهافتون علی قدمیه، لیحملوا أوزارهم کاملة یوم القیامة و من أوزار الذین یضلّونهم بغیر علم الاساء ما یزرون. »
(بشارة الشیعة مرحوم فیض کاشانی، ص144) و (خیراتیه، جلد1 ، ص44)
ترجمه : « ای کاش ایشان به مجرد ادعای تصوف قناعت می کردند و بدعتهای قبیحه ی رسوا را به عمل نمی آوردند ، از بلند کردن صداها به کلمه توحید (ذکر لا اله الاّ الله) گرفته تا ظاهر ساختن وجد و بی حالی در آن حال، و خوانندگی کردن به اشعار در میان اذکار، و از حال رفتن به سبب غنا شنیدن، و گردانیدن چشمها و گوشها و نعره زدن و صدای خر نمودن، و رقصیدن و دست بر هم زدن و سرازیر شدن و افتادن.
پس بعضی از ایشان در آن حال بی حالی، همانند مستان دیوانه می شود، و خود را همانند دیوانگان در میان دیگران می اندازد، یکی را به دست چپ می زند و یکی را با دست راست، ودماغ یکی را با زدن شانه و دست می شِکند، و پهلوی دیگری را با حمله مجموع بدن خورد می نماید، و بر کسی که از وی تبرّک می جوید آب دهان می اندازد، و با پسران زیبای با طروات و ساده معانقه می کند. بعضی از ایشان ادعای دانستن علم غیب می کنند و برای خود اظهار کرامت، بطوریکه هیچ پیغمبر مقرّبی ادعای آن را نمی کند و با اینکه در اوج نادانی و جهل نسبت به واجبات احکام شرع و ادب به سر می برند اما مردم نادان و جاهل بر آنها هجوم آورده و به گفتار آنان گوش می سپارند، و گاهی برای تعظیم آنها سجده می کنند، گویا او را خدا و معبود خود می پندارند و دستهای او را می بوسند و بر پای او می افتند تا بردارند بار گناهان خود را روز قیامت و قدری از گناهان کسانی را که گمراهشان نمودند و علم و معرفتی ندارند و بد باری است آن باری که آنان می کِشند ».
و در کتاب دیگرش این چنین می نویسد : « و من المغترّین قوم یسمّون بأهل الذکر و التصوّف، یدعون البرائة التّصنّع و التّکلّف، یلبسون خرقاً و یجلسون حلقاً، یخترعون الأذکار و یتغنون بالأشعار، یعلنون بالتّهلیل و لیس لهم إلی العلم و المعرفة سبیلٌ، ابتدعوا شهیقاً و نهیقاً (شهیق الحمار آخر صوته، و شهق الرّجل ردد نفسه مع سماع صوته من حلقه، و نهاق الحمار صوته و قد ینهق نهیقاً و نهاقاً إذا صوت)، و اخترعوا رقصا و تصفیقاً، قد خاضوا الفتن و أخذوا بالبدع دون السنن رفعوا اصواتهم بالنداء و صاحوا الصیحة الشنعاء.
و منهم من یدّعی علم المعرفة و مشاهدة المعبود و مجاورة المقام المحمود الملازمة فی عین الشّهود، و لا یعرف من هذه الامور الاّ الأسماء، و لکنّه تلقف من الطّامات کلمات ترددها لدی الاغبیاء کأنّه یتکلم من الوحی و یخبر عن السماء ینظر إلی اصناف العباد و العلماء بعین الأزدراء یقول فی العباد : انّهم اجراء متعبون و فی العلماء انّهم بالحدیث عن الله لمحجوبون و یدعی لنفسه من الکرامات ما لا یدعیه نبی مقرّب، لا علماً احکم و لا عملاً هذب، یأتی الیه الرّعاع الهمج من کل فج اکثر من إتیانهم مکّة للحجّ، یزدحم علیه الجمع و یلقون الیه السّمع.
و ربّما یخرّون له السجود کأنّهم اتّخذوه معبوداً، یلقبون یدیه و یتهافتون علی قدمیه، یأذن لهم بالشهوات و یرخص لهم بالشّبهات، یأکل و یأکلون کما تأکل الأنعام و لا یبالون من حلال أصابوا ام من حرام، و هو لحلوائهم هاضم و لدینه و ادیانهم حاطم.
-« لیحملوا أوزارهم کاملة یوم القیامة و من أوزار الّذین یضلّونهم بغیر علم ألا ساء ما یزرون »- (نحل 25) » .
(الحقایق ص135 تا 137 ، چاپ بیروت)
ترجمه : « و از جمله مغرورین، مردمی هستند که خود را اهل ذکر نامیده و دم از تصوف می زنند و ادعا می کنند که ما در اعمال و افعال خودنمایی نمی کنیم و بار گردن دیگران نمی شویم، لباسهای مندرس می پوشند و گِرد یکدیگر می نشینند و ذکر هایی از خود اختراع می نمایند، اشعاری را با لحن خوش می خوانند و تهلیل (لا اله الاّ الله) را به زبان بلند می گویند و از علم و معرفت اطّلاعی ندارند و مثل بعضی حیوانات فریاد زده و می رقصند و کف می زنند.
اینها دسته ای هستند که در دریاهای فتنه و فساد شناورند و بدعت می گزارند و به سنّت های نبوی توجّهی ندارند و صداها را به یا هو و امثال آن بلند می کنند و صیحه های ناهنجار و نامناسب می کشند.
دسته دیگر از آنها ادعا می کنند که به ذات مقدّس الهی معرفت پیدا کرده و معبود خود را مشاهده نموده اند و از مقام محمود تجاوز نموده و به ملازمت عین شهود موفق گردیده اند، البته آنچه را که می گویند جز حرف بیش نیست و این دسته هنگامی که لبا عوام مردم رو برو می شوند، گفتار بی سر و پایی به هم می بافند و آنان را بدین وسیله فریب می دهند و چنان لاف می زنند که گویا به آنان وحی می شود و از آسمان خبر میدهند، به مردم و علماء، به چشم حقارت می نگرند و درباره مردم عادی می گویند : اینان رنجدیدگان و از همه جا مانده اند و در حق علماء معتقدند که آنها از خدا و پیشگاه خدا رانده شده اند.
کراماتی برای خود قائل هستند که هیچ پیامبری آنها را ادّعا نکرده است، با آنکه ایشان نه دانش کاملی دارند و نه عمل قابلی، و مردم نادان هم از هر گوشه و کنار که به حج کردگار می روند به گرد آنان جمع می شوند و گوش به سخنان آنان می دهند و گاهی در برابر آنها سر به سجده می گذارند و آنان را چون معبودی فرض می کنند، دست آنان را می بوسند و بالاخره از دست بوسی، میل به پابوسی می کنند، اینجاست که معبودان بی اعتبار، بنده حمار را در انجام هر گونه عمل شهوترانی رخصت می دهند و باب شبهات را به روی انان می گشایند، جون چارپایان می خورند و باکی ندارند از حلال باشد یا حرام.
از کارکرد یک مرید نادان، سو ء استفاده می کنند و دین آن بینوا را هم نابود می سازند، این بیچارگیها را در دنیا تحمّل می کنند و فردا هم وبال آنها خواه ناخواه گردن می گیرند و با بینوایانی که از همه جا بی خبرند و به آنها متشبّث شده اند را تحمّل می کنند و چقدر بیچارگی است سرانجام آنان.»
و سر انجام مرحوم فیض چنین می گوید :
« اعلموا اخوانی هداکم الله کما هدانی انّی ما اهتدیت الاّ بنور الثقلین و ما اقتدیت الاّ بالائمة المصطفین، و برئت الی الله مما سوی هدی الله. فان الهدی هدی الله، نه متکلّمم و نه متفلسفم و نه متصوّفم و نه متکلّف . بلکه مقلّد قرآن و حدیث پیغمبرم و از ما سوی قرآن مجید و حدیث اهل بیت و آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه »
(مقدمه کتاب قرّة العیون فی المعارف و الحکم، ص 331، چاپ بیروت)
البته از این جمله آخر فیض کاشانی که گفت : « نه متکلمم نه متفلسف .... » نباید برداشت غلط کرد که علم کلام و فلسفه اسلامی (نه فلسفه منحرفه غرب و فلسفه عده ای از اندیشمندان مسلمان) مورد قبول نیست و علومی بیهوده است بلکه علم کلام و علم متکلمین شیعه، در اسلام و مذهب شیعه از اهمیت زیادی برخوردار است چراکه بسیاری از مبانی اعتقادات اسلامی بر پایه علم کلام و فلسفه اسلامی نهاده شده. لذا نباید از کلام فیض برداشت غلط شود.
اما با این حال برای صوفیان روشن شد که مرحوم فیض کاشانی از مخالفان سرسخت صوفیه بوده، هیچ نسبتی با آنها نداشته و خود را از آنها بیزار می دانست و هرگونه انتساب خود به این فرقه را نفی نموده.
دیدگاه صدرالمتألهین، ملاصدرای شیرازی رحمه الله
با تمام مناقشاتی که از سوی علمای شیعه در مورد شخصیت و اعتقادات این فیلسوف و دانشمند بزرگ اسلامی وجود دارد [و ما هم در این وب نوشت در پی بیان آن مناقشات نیستیم] و همچنین با تمام ادعاهایی که از سوی صوفیان به صوفی بودن وی ارائه شده [همچون بیانیه یوسف مردانی نماینده قطب گنابادیه]، باید خاطر نشان کرد که وی از مخالفین سرسخت صوفیه بوده و با نوشتن رساله و کتابی درباره صوفیان با نام -« کسر الاصنام الجاهلیه (شکستن بتهای جاهلیت) »- به مبارزه و مخالفت با صوفیه پرداخته و خود را از صوفیگری مبرّا نموده و نسبت های صوفی گری را به خودش، غیرصحیح خوانده، که در اینجا به فرازی از این کتاب اشاره می کنیم :
وی بعد از حمد و ثنای الهی چنین می نویسد :
« و بعد یقول المفتقر تأیید الله الاعتصامی صدرالدین محمد الشیرازی القوامی. لما رأیت جماعة کثیرة من النّاس فی هذا الزّمان، الّذی تفاشت فیه ظلمات الجهل و العماء فی البلدان، و انتشرت فیه غیاهب السّفه و البطلان فی اکناف المساکن و العمران، مکبّین بتمام الجهد علی ملازمة الجهل و الهذیان فی العقائد و الاقوال.
و مباشرة التعضّل و الفساد فی الأعمال و الأفعال، و کان منشأ سفهم و عبثهم فی القول و العمل، و هو الأمر الّذی قد عمّت داهیته، و عظمت فتنة و اشتدّت آفته، و انتشرت مصیبته، و غلبت علی اکثر الطّبائع المأوفة ضرّه، و کثر علی الفطرة العامیّة و العقول القاصرة الهیو لانیّة شرّه، من حسابهم دعابة الشیطان الخیال نهایة وجدان ارباب الکمال، و ظنّهم انّهم مع افلاسهم عن العلم و العمل متشبّهون بأرباب التوحید و اصحاب التّفرید، و جهلهم بأن أهل البصائر و الأبصار (الانظار) یعرفون سنن الرجال، و من حلیة النّاعمات فی الحجال، و عماهم عن اکتشاف حقیقة الحال، و طریقة أهل الله المستحسنة عند المهیمن المتعال، و إتّباعهم و أقتدائهم واحداً منهم یدّعی لنفسه ولایة الله و قربة و منزلته، و کونه من الأبدال المقرّبین و الأوتاد الواصلین، لما سمعوا کلمات واهیة و مزخرفات شطحیة یخیّل له و لهم ان فیها شیئاً من الکرامات و المکاشفات، و یسمعهم اخباراً الهیّة و أسراراً ربّانیّة.
فلهذا ترکوا العلم و العرفان، و رفضوا اکتساب العمل بمفتضی الحدیث و القرآن و عطّلوا ما اعطاهم الله تعالی من االمشاعر و المدارک عن اعمالها فی سبیل الهدایة و الرّشاد، و حرّموا ما رزقهم الله افتراءً علیه بصرفها فی غیر ما خلق الله لاجله، بسبب الجهل و الفساد... . »
(کسر اصنام الجاهلیة، ص 1و2 چاپ دانشکده علوم معقول و منقول)
بعد در پایان این گفتار چنین می نویسد :
« فلمّا رأیت دفع الشّرّ امراً مهمّاً فی الدّین، و رفع هذه الشبهة و إزالتها عن قلوب المتعلّمین و سایر المبتدئین خطباً عظیماً فی تخلیصهم عن وساوس الشیطان، فاستخرت الله، و شرعت فی ازالة وساوسهم، و حلّ شبههم و ابطال سفهم و فکّ عقدهم و هدم اغوائهم و اضلالهم و کسر اصنام خیالهم و قطع عروق اوهامهم و حسم باب احلامهم، تقرّباً إلی الله تعالی و توسّلاً إلی اولیاء و الشّریعة الحقة و روءساء العصمة و الهدایة _صلوات الله علیهم اجمعین_ فوضعت هذه الرّسالة و سمّیتها : « کسر اصنام الجاهلیة » و رتّبتها علی مقدمة و اربع مقالات و خاتمة ».
(کسر اصنام الجاهلیة، ص 9) و (سفینة البحار، 5/200،چاپ اسوه قم)
ترجمه : « پس این نیازمندِ تایید خداوند یعنی صدر الدین محمد شیرازی قوامی چنین می گوید : در این زمان جماعت زیادی را دیده ام که در ظلمات جهل و کوری، در نقاط مختلف زندگی می کنند که در میان آنها سفاهت و بطلان جاری است و منشأ این سفاهت، این است که تابع شیطان خیال اند و گمان می کنند که اهل کمالند. آنها از شخصی تبعیت می کنند که ادعای ولایت و قرب و منزلت در پیشگاه خدا را دارد. یعنی قطب، و تصور می کنند که آن شخص از اوتادِ واصلین و مقربین است، زیرا از آن شخص کلمات سست و مزخرفات سطحی می شنوند و تصور می کنند که اینها کرامات و از اخبار الهی است.
اینان از او سخنانی بی معنی و شطحیاتی آراسته شنیده و کرامات و مکاشفاتش پنداشته اند، و بر این باورند که اخبار الهی و اسرار ربانی، به گوش آنان می خورد، از این رو فراگیری علم و عرفان حقیقی را کنار گذاشته و کسب عمل به مقتضی قرآن و حدیث را رها نموده اند، مشاعر و وسایل شناخت را که خداوند به آنها ارزانی داشته در راه هدایت بکار نگرفته اند و آنچه را پروردگارشان روزی فرموده در مسیری جز آنچه به خاطر آن خلق شده است مصرف می کنند به علت جهل و فساد ....
چون دیدم که دفع این شرّ کاری عظیم در دین است، و رفع این شبهه از قلب دانش پژوهان و دیگر مبتدیان و خلاص نمودن آنان از وسوسه های شیطانی کاری بزرگ بشمار می رود، از خداوند خیرجویی نموده و شروع به زدودن وسوسه ها و رفع شبهات و باطل کردن یاوه ها و باز نمودن گره های بسته ایناننمودم بدین نیّت که به پروردگار متعال تقرّب بجویم و به اولیای شریعت حقه روءسای عصمت و هدایت _درود خداوند بر همه آنها_ توسل نموده باشم، از این رو به این رساله پرداختم و آن را نامیدم : « شکستن بتهای جاهلیت » و آن شامل یک مقدمه و چهار گفتار و یک خاتمه می باشد ».
---------------------------------------
و در جای دیگر می گوید : « اینها به گفته های مثلاً غیبی قطب اکتفا می نمایند آنها عقل و شعور خود را تعطیل کرده و به یک شخص ناقص مانند خود، چنگ زده اند، با تمام این پلیدیها جمعی از انسانهای نادان خیال می کنند که صوفیان دارای علمِ و معرفت هستند و حق تعالی را مشاهده می کنند و به وصال الهی رسیده اند و فانی در حق و باقی به حق هستند. قسم به خدا که آنها از این حقائق چیزی جز یک اسم خالی نمی فهمند. آنها با چشم حقارت به علمای واقعی نظر می کنند و چه بسا دیده شده که صنعت گران و بازاریان آنها شغل خود را ترک کرده اند و به مدت طولانی در خدمت سران صوفیه بوده و از آنها همین حرفهای مزخرف را یاد گرفته اند ..... و قطب آنها این مزخرفات را برای صوفیه بیان می کند، گوئی که وحی می گوید .... و برای خود و بعضی از مریدان احمقش ادعای وصول الی الله دارد در حالی که آنها از فُجّار و منافقان اند و خدا می داند که آنها دروغگویانند ».
(کسر اصنام الجاهلیه ص1 به نقل از سفینته البحار ج3 ص148 ماده صرف, چاپ آستان قدس رضوی)
برای تحقیق بیشتر و صدق این مطالب می توانید به همین کتاب « کسر الاصنام الجاهلیه » ملاصدرا مراجعه نمایید
گفتار فراوانی از علمای بزرگ شیعه در مذمت فرقه های مختلف تصوف نقل شده است، که ذکر همه آن سخنان در حوصله یک فصل نمی گنجد ونیازمند تالیف کتابی مستقل در این زمینه است ولی از آنجایی که خود سران صوفیه به زعم خویش، علمای بزرگ شیعه را صوفی معرفی نموده اند و بخصوص در این زمان نیز کوشیده اند که رهبر فقید انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای _حفظه الله_ را هم صوفی مسلک معرفی نمایند، _چنانکه در مقاله آقای قانعی راد این مطلب منعکس و نسخه ای از آن مقاله در نزد حقیر موجود است_ بنابراین ما هم بر آنیم که از قول افرادی که صوفیه آنان را از خود می دانند، بطلان طریقت صوفیه را متذکر شویم.
مطالعه در نوشتار صوفیه، حاکی از این است که آنان بزرگانی از قبیل : « مقدس اردبیلی »، « ابن فهد حلّی »، « شهید اول »، « شهید ثانی »، « شیخ بهایی »، « مجلسی اول »، « علامه بحرالعلوم »، شیخ مرتضی انصاری »، « ملاصدرا »، « فیض کاشانی »، « آیت الله العظمی مرعشی نجفی » و « امام خمینی ره » را جز صوفیه می دانند و بالاتر از علمای شیعه حضرت رسول اکرم _صلی الله علیه و آله_ را هم صوفی دانسته و او را سرسپرده جناب ابوطالب _علیه السلام_ معرفی نموده و حضرت ابوطالب را قطب پیغمبر معرفی نموده اند که (که این مطلب را در منبع ذیل می توانید بیابید) :
(دیدگاه رضاعلیشاه به نقل از کتاب مناظرات و مکاتبات، سخنرانی دکتر یوسف مردانی - سلسله اجازه، ص304 به نقل از کتاب یادنامه صالح _ صالحیه، حقیقة 256) و (صالحیه، ص200 و 201، حقیقت 255، چاپ سوم، فروردین 1351)
حال برای روشن شدن دیدگاه علمای شیعه و رفع تهمت و افترا نسبت به آنان به دیدگاه حضرات علمای شیعه اشاره می کنیم :
دیدگاه علامه مجلسی قدّس سرّه
متاسفانه به علت تهمت هایی که فرقه صوفیه گنابادیه به علمای شیعه زده است لازم به ذکر است که حقیقت امر روشن شود که ایا واقعا علمای شیعه صوفی بوده اند یا خیر؟
یکی از اتهاماتی که از سوی فرقه گنابادیه به علمای شیعه شده، صوفی قلمداد کردن علامه مجلسی رحمه الله می باشد چنانکه در در صفحه 11 بیانیه یوسف مردانی نماینده قطب فعلی فرقه گنابادیه مشاهده می شود که در آن جمله ای آورده شده و سعی شده از آن جمله، دفاعیه ای برای فرقه خود قلمداد کنند.
اما حقیقت امر چیست؟
علامه مجلسی در کتاب خود بر ضد صوفیه این چنین می نویسد :
« و گروهی از اهل زمان ما، بدعتها را برای خود دین اخذ کرده، خدا را با این بدعتها می پرستیدند و آن را «( تصوف)» نام نهاده اند. اینها رهبانیت را عبادت می شمارند، در حالیکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آن نهی فرموده، به تزویج و معاشرت با مردم امر کرده، به حضور در اجتماعات و شرکت در مجالس مومنان فرمان داده، به هدایت مردم، تعلیم و تعلم احکام دین، تشییع جنازه، عیادت بیماران، دیدار با مومنان، تلاش در حوائج مردم، امر به معروف و نهی از منکر، اقامه حدود و نشر احکام الهی دستور اکید داده است، در حالیکه آن عزلت و رهبانیت، که اختراع کرده اند با همه اینها منافات دارد و مستلزم ترک همه فرائض و سنن الهی است، آنها به جای عبادت اسلامی یک سلسله عبادتهای بی اساس را که اختراع کرده اند، که یکی از آنها « ذکر خفی » است که عمل خاصّی به شکل خاصی است، که هیچ دستوری از صاحب شریعت به آن (انجام آن) نرسیده و در هیچ حدیث و روایتی از آن یاد نشده، و در هیچ کتابی از آن سخنی به میان نیامده است، چنین عملی به طور یقین بدعت و حرام است و هیچ شکّ و تردیدی در آن نیست، چنانکه رسول اکرم _صلی الله علیه و آله_ فرمودند : « کلّ بدعة ضلالة، و کلّ ضلالة سبیلها إلی النّار »(بحارالانوار 74/203) هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی ای مسیرش به سوی آتش است.
یکی دیگر از عبادتهای اختراعی آنها « ذکر جلیّ » است، که اشعاری را به سبک غنا می خوانند و همانند الاغ فریاد بر می آورند، و خدا را با سوت کشیدن و کف زدن _که اشاره به آیه 35 سوره انفال می باشد_ عبادت می کنند و عبادت را به همین ذکر جلی و ذکر خفی منحصر می سازند، دیگر سنتها و عبادت ها را ترک می کنند و از نماز واجب به نوک زدنی چون نوک زدن کلاغ بسنده می کنند و اگر از علماء نمی ترسیدند آن را هم از ریشه، ترک می کردند.
این از خدا بی خبران، که لعنت خدا بر آنها باد، به این بدعتها اکتفا نکرده، به « وحدت وجود » قائل هستند (در معنای معروفی که از آن قصد می کنند)، آنطور که از بزرگانشان در عصر ما شنیده می شود، کفر به خداوند عظیم است.
از دیگر لغزش های آنها اعتقاد به « جبر »، « سقوط تکلیف »، و دیگر عقاید پوچ و فاسدشان می باشد.
ای برادران ایمانی! از اینها بپرهیزید، تا دین و ایمانتان سالم بماند، از وسوسه های این شیاطین بر حذر باشید، گول نیرنگ ها و ظواهر فریبنده آنها را نخورید، که این کارهای تصنّعی را برای فریب دادن نادانها انجام می دهند ... ».
(اعتقادات علامه مجلسی، ص17-15 ، ترجمه علی اکبر مهدی پور ، چاپ موسسه انتشارات رسالت قم) و (رساله سیر و سلوک مسالک الشریعه فی عقاید الدینیة ، علامه مجلسی ، ترجمه عرب باغی ، ص15-17 چاپ انتشارات اوج تهران)
منبع: اینجا
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک